در آستانه سالروز قيام ٢٢ بهمن ۵٧ و در متن تحولات سياسى ايران نقش بازيگران اجتماعى آندوران بيش از پيش برجسته ميشود. اگر تحولات قبلى جامعه ايران را ناراضيان طبقات بالا و جنبشهاى سياسى خانواده بزرگ مشروعه – مشروطه رقم زدند٬ اما آنچه که انقلاب ۵٧ را از ساير تحولات صد سال گذشته ايران متمايز ميکرد٬ نقش و جايگاه طبقه کارگر در آن بود. در انقلاب ۵٧ طبقه کارگر جوان و شهرى در کشورى تازه صنعتى با شوراهايش پا بميدان مبارزه سياسى گذاشت. کارگران نفت اگرچه اولين مناديان نفى رژيم پهلوى در سطح علنى و توده اى بودند٬ اگرچه طبقه کارگر با اعتصاباتش در سرنگونى رژيم سلطنتى مهمترين نقش را ايفا کرد٬ اما خود و شوراهايشان اولين قربانيان ضد انقلاب اسلامى بودند. ضد انقلابى که ماموريت داشت دستگاه سرکوب را بازسازى کند٬ انقلاب را درهم بکوبد٬ و نظم سرمايه را از "خطر" چپ برهاند.
يکبار ديگر ايران وارد تحولاتى برگشت ناپذير شده است. جمهورى اسلامى سرمايه در پايان خط است. اگر امروز يک مسئله مهم پيروزى بر ارتجاع اسلامى و پائين کشيدن پرچم آن است٬ مسئله مهمتر برسر آينده جامعه ايران است. آيا آينده قرار است تکرار گذشته با بسته بندى جديدى باشد؟ آيا قرار است در پس انقلابها و قيامها و جانفشانيهاى نسلهاى متمادى بازهم حاکميت ارتجاع سرمايه خود را بازسازى کند و کماکان در بر پاشنه استثمار و فقر و اختناق بچرخد؟ يا نه٬ اينبار ميتواند و بايد اين تاريخ را براى هميشه ببندد و با پايان جمهورى اسلامى سرمايه داران جامعه اى مبتنى بر آزادى و شکوفائى همگان ايجاد کند؟
پيروزى کارگر و کمونيسم دراين تحولات اجتناب ناپذير نيست٬ حتمى نيست. کليه نيروهاى طرفدار وضع موجود٬ طرفداران جامعه طبقاتى با پرجمهاى مردمسالارى و دمکراسى و جمهورى و سلطنت٬ تلاش دارند بار ديگر سر سرمايه دارى را به سلامت از تند پيچ تحولات سياسى عبور دهند. همه نيروهاى کمپ بورژوازى در قدرت و در اپوزيسيون به نيروى طبقه کارگر بعنوان "سياهى لشکر" خود نياز دارند. همه به "کارگران ميهن" که قرار است چرخ استثمار و بردگى را بچرخانند در پيامها و سخنرانيهايشان سجده ميکنند. همه کارگر را تاريخا ضميمه اهداف ضد کارگرى خود کردند و ميکنند. و هرچه احتمال سقوط رژيم اسلامى بقدرت مبارزه انقلابى بالاتر ميرود٬ بذل توجه اينان به "صنف کارگر" و "مطالبات صنفى کارگر" در خدمت اهداف بورژوائى بيشتر ميشود.
آنچه که بايد هر بورژوا بداند!
کارگر "صنف" نيست و صرفا مطالبات "صنفى" و اقتصادى ندارد. کارگر يک طبقه مهم و گسترده و تعيين کننده در نظام سرمايه دارى چه در ايران و چه در هرجاى جهان است. منشا کوبيدن کارگر و سازمانهايش و ممانعت از اتحاد و تشکل و تحزب سياسى اش همينجاست. اگر کارگر کار نکند کثافت از سر و روى همه بالا ميرود. اگر کارگر کار نکند مملکت ميخوابد و باد فيس و افاده بورژواها خالى ميشود. اگر کارگر کار نکند منبعى لايزال براى استخدام مزدور و سرکوبگر و چرخاندن بورکراسى و ماشين دولتى بورژواها باقى نميماند. اگر کارگر متحد شود و اراده طبقاتى اش را نشان دهد دودمان سرمايه بر باد ميرود. هر بورژوا و نو کيسه تازه بدوران رسيده و بچه حاجى تحصيل کرده در غرب٬ که بعد از چند دهه تازه عبارت "جامعه مدنى" بگوشش خورده است٬ بايد خوب بداند اينبار نميتوانند کارگران را به لشکر و هوراکش اهداف ارتجاعى شان تبديل کنند. کارگران بعنوان يک طبقه٬ يک راه حل و يک آلترناتيو سياسى اند و دورى و نزديکى هر جريان سياسى با اهداف طبقه کارگر با تلاش و دفاع مشخص و بدون ابهامش از راه حل کارگرى مشخص ميشود. کارگران اگر درسى از انقلاب ۵٧ گرفته باشند اينست که اينبار اجازه ندهند نيروهاى طرفدار نظم سرمايه دارى بار ديگر دستگاه ستم و استثمار و فلاکت را روى دوش آنان بازسازى کنند. اينبار بورژواها نبايد روى کارگران بعنوان "کارگران ميهن" و بردگان بازار داخلى حساب کنند. اين دوران گذشته است.
سنگرهاى کارگرى را برپا کنيم!
قدرت طبقه کارگر در تشکل و اتحاد اوست. کارگر منفرد ممکن است بعنوان شهروند در هر اعتراض و تظاهراتى شرکت جويد و هر شعارى سر دهد. اما قدرت کارگر بعنوان يک طبقه در سازمانهاى حزبى و توده اى و راه حلى است که براى آزادى در مقابل کل جامعه قرار ميدهد. برخلاف پوپوليستها و توده ايها و سبزهاى حکومتى که کارگران را به صفوف "همه با هم" و يا طرح مطالبات "صنفى" و دفاع از "توليد ملى" فرا ميخوانند٬ ما کمونيستهاى کارگرى بر استقلال سياسى و حزبى طبقه کارگر در مصاف با ارتجاع اسلامى تاکيد ويژه داريم. استقلال سياسى طبقه کارگر يعنى داشتن سياست و تاکتيک و استراتژى روشن طبقاتى براى آزادى جامعه٬ يعنى برخوردارى از حزب سياسى کارگرى با برنامه و اهداف کارگرى٬ يعنى تبديل شدن به يک آلترناتيو معتبر و مطلوب در مقابل آلترناتيوهاى رنگارنگ بورژوائى٬ يعنى قد علم کردن بعنوان رهبر سر سخت آزادى جامعه. و کارگر نميتواند در قامت يک طبقه و بعنوان يک آلترناتيو سياسى علم کند مگر اينکه سنگرهاى طبقاتى خود را ايجاد و تحکيم کند. شوراهاى کارگرى در کنار تشکل سياسى و حزبى طبقه کارگر يک رکن مهم قدرت کارگرى در هر مصاف سياسى و هر جدالى براى تحقق مطالبات فورى طبقه کارگر است. امروز وقت آنست همه جا شوراهاى کارگرى را برپا کنيم٬ توده کارگران معترض و گرسنه را در مجامع عمومى کارگرى به صحنه بکشيم٬ و شيپور ابراز وجود علنى و توده اى طبقه کارگر سوسياليست را در مقياسى وسيع بصدا درآوريم.
رهبران کارگرى پيشقدم شويد!
ترديدى نيست که با شکستن درجه اى از اختناق همه جا سازمانهاى مستقل کارگرى ايجاد ميشوند. ايران جزو کشورهائى است که سنت شورائى٬ سنت عمل مستقيم کارگرى٬ در آن قدرتمند و ريشه دار است. اما مسئله آمادگى کافى براى چنين شرايطى و نزديک کردن چنين شرايطى با عمل آگاهانه انقلابى و نقشه مند است.
تشکل توده اى کارگرى نميتواند مانند فلان "کميته کارگرى" مخفى باشد. مبارزه کارگرى مبارزه اى علنى و مشروع است و تشکل توده کارگران طبق تعريف بايد علنى باشد. هر گونه ميدان دادن به سنتها و روشهائى که پشت پرده و به بهانه اختناق حکم "نمايندگى کارگران" را براى خود صادر ميکنند٬ تنها به قيچى کردن تلاش کارگران در خدمت ايجاد تشکلهاى توده اى طبقه کارگر ضربه ميزند. اين واقعيت که جمهورى اسلامى هر اقدام و تحرک کارگران را وحشيانه سرکوب ميکند نبايد مجوز سنت ريش سفيدى و رهبرى در سايه و مخفى آنهم در مورد تشکل توده اى کارگرى شود. رهبران کارگرى و کارگران پيشرو و کمونيست بايد پيشقدم شوند و با تدارک برپائى شوراها و تسهيل ابراز وجود توده اى و مقدور و علنى کارگران مانع رشد سنتهاى انحرافى در درون طبقه کارگر شوند.
کليد مجمع عمومى است!
کارگران همواره در صنايع و مراکز مختلف از جمله در هنگام اعتراض و در حين آن به سنت مجمع عمومى متکى ميشوند. مجمع عمومى سنتى جاافتاده و قديمى در ميان طبقه کارگر است. اما اين تصور اشتباهى است که مجمع عمومى تنها در زمان اعتراض قابليت دارد. مجمع عمومى ظرفى است که در هر مورد که کارگران تشخيص دهند٬ و نه صرفا روز اعتصاب٬ ميتواند و بايد تشکيل شود. مجمع عمومى راه متحد کردن و متحد نگهداشتن توده کارگر است که منفعت واحدى را دنبال ميکند. مجمع عمومى رکن اصلى شوراى کارگرى است. شورا يعنى مجمع عمومى منظم با دخالت توده کارگران واحد مربوطه. حتى اگر شوراهايمان را اعلام کنيم و معضلى بنام اختناق رفع شده باشد٬ شوراى پايه يا شوراى کارخانه تنها ميتواند به مجمع عمومى منظم متکى باشد و دراين مجامع عمومى است که کارگران اراده شان و تصميماتشان را اعلام ميکنند و اجراى آن را به نمايندگان منتخب و قابل عزل خود ميسپارند. بدون مجمع عمومى و اتکاى منظم به دخالت مستقيم و مستمر کارگر٬ شورا صرف يک نام است و درخود هيچى را بيان نميکند.
وضعيت عينى طبقه کارگر در مراکز مهم صنعتى وضعيتى انفجارى است. اعتراض و نفرت از سرمايه دار و کارفرما جماعت موج ميزند. هيچ زمان به اندازه امروز امکان و شرايط اعتراض توده اى کارگران فراهم نبوده است. تنها ابزار حکومت اسلامى سرمايه داران هنوز سرکوب بوسيله نيروهاى حراستى و جاسوس هاى خانه کارگرى و شوراى اسلامى٬ و همينطور گرفتن شمشير اخراج و بيکارى بالاى سر ميليونها کارگر گرسنه است که حتى قرارداد هم ندارد. در چنين شرايطى کارگر را به مرگ گرفته اند تا به تب راضى شود و ماکزيمم پشت خانه کارگر و موسوى و سبز حکومتى و شعارهاى ناسيوناليستى بخشى از بورژواها و کارفرماها برود. اين ابزارهاى کهنه و ارتجاعى براى کارگران فاقد ارزش اند و فضا بيش از پيش براى ابراز وجود مستقل و راديکال کارگران آماده ميشود. امروز گسترش جنبش مجمع عمومى کارگرى نه فقط تنها شرط برپائى شوراهاى واقعى کارگرى است بلکه شرط مهمى براى ممانعت از کشيدن کارگران پشت شعارهاى ناسيوناليستى و اسلامى به نفع جناحى از حکومت يا اپوزيسيون بورژوائى است.
مجمع عمومى اجتماع طبيعى کارگران برسر هر معضل و مشکلى است که به کارگران مربوط است. مجمع عمومى شوراى اعلام نشده کارخانه در تناسب قواى فعلى است. مجمع عمومى فعلا ميتواند از معرفى نمايندگان کارگرى براى اجتناب از دستگيرى امتناع کند و بويژه اعتراض و تجمعش را بصورت اعتراض جمعى کارگران پيش ببرد. اما سازماندهى مجمع عمومى و دامن زدن به جنبش مجمع عمومى کارگرى در مراکز مختلف تنها ميتواند با اتکا به فعاليت آگاهانه رهبران و پيشروان کارگرى صورت گيرد که برپائى شوراهاى کارگرى را هدف فورى خود قرار داده اند. نه کميته هاى مخفى کارخانه٬ نه جمع "ريش سفيدان کارگرى"٬ نه "هيئت هاى موسس غيبى"٬ که هر کدام قرار است تحت عنوان "شرايط فعلى و اختناق" جاى عمل مستقيم و مستمر توده کارگران را بگيرد٬ تشکل توده اى کارگرى نيست. تشکل کارگرى طبق تعريف بميدان آوردن توده کارگران براى منافع و مطالبات خود است. مجمع عمومى هم کليد اصلى ايجاد شوراها در وضعيت امروز و هم رکن اساسى شوراهاى کارگرى فردا هستند. کارگران پيشرو بايد پيشقدم شوند و موانع اين امر را از سر راه بردارند. تدارک برپائى شوراهاى کارگرى امروز از مسير دامن زدن به جنبش مجمع عمومى ميگذرد. کارگران کمونيست و سوسياليست و پيشرو که محور تلاششان را اتحاد و تشکل طبقه کارگر براى رسيدن به اهداف شريف کارگرى قرار داده اند٬ امروز بايد اين مهم را در مرکز توجه خود قرار دهند. زنده باد شوراها٬ زنده باد مجمع عمومى کارگران. *